به مناسبت تولد هومن عزیز.
دعاکردیم که بمانی. بیایی کنار پنجره ،
باران ببارد و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی.
اما دریغ که رفتن راز غریب همین زندگی است
رفتی پیش از آن که باران ببارد...
اهورای نازنینم؛ فردا دوازدهمین روز از ماه آبان، روز تولد فرشته ای هست که تو خیلی خوب باهاش آشنا هستی. حتی قبل از اینکه من و مامانی رو بشناسی.
ساعت چهار و نیم عصر روز دوازده آبان، چند سال قبل از اینکه تو پا به این دنیا بذاری، فرشته ای زیبا که خیلی شبیه تو بود به دنیا اومد. فرشته نازی که اسمشو هومن گذاشتیم. هومن واژه قشنگی بود که در خانه ما طنین انداز شد. هومن نشانه ای از نشانه های خداوند بود. هومن ترنم زیبا و دلنشین دنیای پاک اهورایی بود. آره پسر گلم. هومن اسم فرشته ای هست که موقع به دنیا اومدن تو، برای تو لالایی می خوند و از تو نگهداری می کرد تا تو صحیح و سالم به دنیا بیایی. قصد ندارم تو و مامانی رو ناراحت کنم و با یادآوری خاطرات تلخ گذشته کسی رو اذیت کنم. فقط اینو بدون که خداوند برای تو یک فرشته نگهبان گذاشته که در همه حال و در هر زمانی مواظبته. داداش هومن مهربون ترین داداش دنیاست برای تو. بزرگ که شدی خودت اینو می فهمی. نمی دونم، شاید امشب که بخوابی به خوابت بیاد و برات قصه های قشنگی از دنیای بهشتی بگه. شاید بهت بگه که چقدر دوستت داره. شاید بگه که امشب فرشته های خدا چه جشن تولد با شکوهی براش گرفتن. شاید بگه که هومن امشب در آغوش فرشته هاست. پس تو هم از ته قلب بهش بگو: داداشی، تولدت مبارک.