اهورا

اهورا جان تا این لحظه 11 سال و 17 روز سن دارد

خواهر اهورا جون

خواهر اهورا جون

اگه گفتین اسم این دخمل نازنازی چیه؟
تاریخ : 30 خرداد 1392 - 04:53 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1383 | موضوع : فتو بلاگ | 20 نظر

درباره ی اهورا3

امروز 23 خرداد 1392 هست. دیروز 22 خرداد اهورا جونم 2ماهش تموم شد رفت توی سه ماهگی.دیروز اهورا جونم باید  واکسن می زد.رفتیم خونه ی بهداشت یه قطره ریختن توی دهنش و 2تا واکسن هم زدن توی رانهاش.که یکیش که 3گانه بود زد توی پای چپش .گفتن که احتمالا پای چپش بیشتر درد می گیره و قرمز میشه.الانم یه کم ران چپش سفتر شده و ورم کرده.ولی تکونش میده. راستی دیروز تولد خاله زهرا هم بود.ما هنوز نرفتیم خونه ی خاله زهرا و کادوش رو بهش بدیم.

فردا جمعه شاید بریم. خدا کنه اهورا جون حالش خوبتر بشه و دیگه تب نکنه. آخه امروز صبح تب داشت 37.8

خیلی ترسیدم.ساعت 6 بود که پاشدم شیر بدم بهش دیدم بدنش داغه. براش کمپرس آب سرد گذاشتم و پاشویه کردمش.

خدا رو شکر تبش اومد پایین.ولی این دو روزه غیر از درد پاهاش به خاطر واکسن، خیلی بی حال و آروم شده به خاطر قطره ی استامینوفن که هر 6 ساعت می خوره.

وقتی به خاطر شکمش زور می زنه خیلی آرومتره .زیادتر هم می خوابه. ولی چند روزه صداش گرفته نمی دونم به خاطر زور زدناشه یا خدایی نکرده سرما خورده؟

از دیروز تا حالا هم بیشتز لباسش کمه که تب نکنه نمی دونم تا کی باید مراقب باشیم که تب نکنه؟

ایشالا زود زود خوب بشه .هرچند وقتی آرومه بهتره و ما بیشتر به کارامون می رسیم و خودشم کمتر ناراحته به خاطر دل دردش ولی خیلی بی حاله و دلم می سوزه براش.یه کمی سر و صدا برای بچه لازمه.

دیروز رفتیم خونه ی بهداشت واکسن زدیم.وزنش یه کمی زیادتر از نمودار رشدشه 5.500 هست.

گفتم بعصی وقتا شیرخشک بهش می دم ،مرافب بهداشت گفت چرا می دی؟

گفتم اخه زیاد گریه می کنه و باباش هی میگه گشنشه بهش شیر بده.اونم دعوا کرد و گفت بچه که همش نباید شیر بخوره برا همین وزنش رفته بالاتر.منم گفتم به باباش بگین.

بعدش که اومدیم خونه بابای اهورا ناراجت شده بود که چرا هی می گفتی من مجبورت می کنم شیر بدی به اهورا . خلاصه من بیچاره 3 هفته بعد از زایمان به وزن قبل از بارداری رسیدم وزنم قبل بارداری 54 بود که 3هفته بعد تولد اهورا جونم هم شدم 54. اونم به خاطر شیر خوردنای زیاد اهورا کوچولو بود که البته عادت کرده که وقتی دلش درد می کنه و شکمش کار نمی کنه همش باید شیر بخوره.

حالا از یک ساعت گرفته تا 3-4 ساعت. بعدشم همش بالا میاره شیر اضافی رو از طرفی منم فوق العاده خسته می شم و ضغیفم شدم.یه دلیل ضعیف شدنم هم اینه که تغذیه ی درستی ندارم آخه اصلا نمی تونم به خودم برسم البته بابای اهورا جون تا جایی که می تونه به من می رسه .

اگه بابایی کمکم نکنه که هیچ کاری نمی تونم بکنم.خدا کنه زودتر دل دردای تو خوب بشه و این عادت بد الکی شیر خوردنت هم یادت بره تا هم تو راحت تر بشی ، هم اینکه من قوی تر بشم و بهتر بتونم به تو و کارای خونه برسم.

ولی در کل می خواستم بگم خیلی دوستت دارم اهورا جون نازنازی.این روزا خیلی جیگر شدی و ما همش می خوایم جای شام و ناهار بخوریمت.


تاریخ : 24 خرداد 1392 - 05:12 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1062 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

واکسن دوماهگی اهورا

واکسن دوماهگی اهورا

امروز اهورا جون واکسن دوماهگیشو زده. اما خیلی دردش گرفته و مرتب گریه می کنه.
تاریخ : 22 خرداد 1392 - 22:57 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1297 | موضوع : آرت بلاگ | 4 نظر

اهورا عشق مامانی و بابایی

اهورا عشق مامانی و بابایی


تاریخ : 15 خرداد 1392 - 00:20 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 2070 | موضوع : آرت بلاگ | 11 نظر

اهورا قبل از رفتن به فرودگاه

اهورا قبل از رفتن به فرودگاه

اهورا آماده می شه که بره فرودگاه، چون خاله زهراش داره میره شیراز پیش مامان بزرگ اهورا. چند تا از عکسای جدید اهورا رو هم برای مامان بزرگش فرستادیم.
تاریخ : 15 خرداد 1392 - 00:15 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1102 | موضوع : آرت بلاگ | 4 نظر

درباره ی اهورا2

سلام اهورا جونم .امروز عجیب بود خوب خوابیدی منم از فرصت استفاده کردم و اومدم سری به وبلاگت بزنم.

برعکس دیروز جمعه که رفتیم خونه ی خاله زهرا و اونجا فقط گریه می کردی آخه دلت خیلی درد می کرد.ما هم مجبور شدیم زودی برگردیم خونه. تا ساعت 2 دیشب که شکمت کار کرد همینجوری حالت بد بود بعدش خوابیدی تا ساعت 5 صبح.

خدا رو شکر که خوبتر شدی آخه دیشب اصلا آروم نمی شدی

الان هم فکر کنم داری کم کم بیدار میشی. بابایی هنوز نیومده و بیشتر مونده اداره.

از دیروز داریم میگردیم دنبال یه قطره که میگن خیلی موثره.کولیک آید.

اما خارجیش پیدا نمیشه .آلمانی هست .ایرانیش رو داریم اما فایده ای نداره. به هرجا سرزدیم نداشت.

خدا کنه پیدا کنیم.

عزیزم ببخشید اگر یه موقع هایی من و بابایی دوست داریم تو بیشتر بخوابی و زودی بیدار نشی.

آخه خیلی وقتا واقعا آروم کردنت سخته و آدم کلافه میشه.ایشالا خودت بزرگ می شی و بابا میشی می فهمی که چقدر سخته.

ولی چه خوبه که هیچوقت مامان نمیشی،نه؟ آخه مامانا واقعا باید سختی بکشن.

بعضی وقتا واقعا ترس تمام وجودم رو می گیره از اینکه آیا میتونم  تو فرشته ی ناز رو  خوب بزرگ کنم و از پس مشکلات این روزا بر بیام یا نه.

به هرحال خیلی دوستت دارم عزیزم.

امیدوارم زود زود مشکل دل دردت حل بشه تا تو هم بتونی بهتر بخوابی.


تاریخ : 11 خرداد 1392 - 23:20 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 938 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

اهورا توی تختش

اهورا توی تختش


تاریخ : 09 خرداد 1392 - 07:13 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 965 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

لبخند زیبای اهورا

لبخند زیبای اهورا


تاریخ : 09 خرداد 1392 - 06:59 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 955 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

درباره ی اهورا 1

سلام

توی این مدت خیلی سرم شلوغ بود.دوست داشتم بیام و هر اتفاقی رو که توی این یک ماه و 18 روز افتاده رو برای اهورا جونم بنویسم که بعدا بدونیم چی شده و چی نشده.

اما متاسفانه مشکلات زیاد داشتیم.شاید نباید بگم مشکلات ولی خیلی سختی کشیدیم.من و بابایی چون دست تنها بودیم و کسی کمکمون نبود واقعا روزای سختی رو پشت سرگذاشتیم.برای الان این یک ماه و نیم مثل 3- 4 ماه گذشته.

بابایی خیلی زحمت می کشه.خیلی به من کمک می کنه.آخه من تازه دارم بهتر می شم و یه کم از خستگی و ضعفم کمتر می شه.

ولی با همه ی این حرفا تو خیلی ناز شدی عزیزم.هرروز یه کار جدید انجام می دی و بامزه تر می شی.

چند روزه که یه صدایی از گلوت در میاری مثل قاقاقا.....

وقتی سرحالی و باهات باری میکنیم و می خندی این صدا رو در میاری .

الانم دوباره شیر میخوای بخوری .من نمیتونم بنویسم.آخه همش زور می زنی و شیر می خوری و ممکنه شیر بالا بیاری.برای همین همش باید مواظبت باشم.ایشالا اگه وقت شد میام و درباره ی تو و این روزا مینویسم.

 

به امید اینکه دل پیچه های تو بهتر بشه تا آرومتر  بشی ، منم یه کم آرامش بیشتری داشته  باشم و ار این روزای قشنگ لذت ببرم.


تاریخ : 09 خرداد 1392 - 02:16 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 878 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر