اهورا

اهورا جان تا این لحظه 11 سال و 16 روز سن دارد

روز پدر مبارک

بابایی دوستت دارم

بابای خوب و نازنینم به اندازه تمام دنیا دوستت دارم .

هیچوقت مهربونیهات رو فراموش نمیکنم حتی وقتی بزرگ شدم ، مرد شدم و تونستم با پاهای خودم راه برم و بدوم.

هیچوقت یادم نمیره که چقدر من رو بغل میکردی و راه میبردی تا آروم بشم و بخوابم

هیچوقت یادم نمیره چقدر من رو نوازش کردی و برام شعر خوندی تا آروم بشم

چشمای قشنگت هیچوقت از چشمام دور نمیشه حتی وقتی که تمام زیباییهای جهان هم مقابل من باشن

از طرف پسرت، اهورا

 

*****************************************

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛
و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی
که اگر بدانی … چه کسی ،
کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛
“پدرت”را می پرستیدی …
.


تاریخ : 22 اردیبهشت 1393 - 00:36 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1014 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

شکرانه

شکرانه

سلام اهورای عزیزم،پسر نازنینم

اهورای جونم الان یک سال و بیست و هفت روزه هستی
چند روز بود که خیلی خیلی حالت بد بود.

به تشخیص دکتر سیستانی بیماری ویروسی گرفته بودی.خیلی به تو و همینطور به من و بابایی سخت گذشت.

برای اولین بار تب شدید داشتی .به طوری که به 38.3 رسیده بود.همینطور حالت تهوع شدید و استفراغ های بدی داشتی .روزی 4-5 بار بالا میاوردی خیلی هم زیاد و بدجور بالا میاوردی .خودت هم گریه میکردی آخه میترسیدی.

وقتی هم تب میکردی با استامینوفن اصلا پایین نمیومد.خلاصه اینکه بیماری بدی بود.من و بابایی خیلی ترسیده بودیم و نمیدونستیم چیکار کنیم.آخه دکتر روز اول گفت اگه یه بار دیگه بالا آوردی باید سرم بزنی.

به هیچ وجه آب و مایعات و آب میوه هم نمیخوردی فقط و فقط شیر میخوردی.

پریروز ظهر خیلی ناراحت بودم و بلاخره تونستم تو رو بخوابونم .چون از صبح چند بار بالا آورده بودی و همش بیقرار بودی.

واقعا اعصابم به هم ریخته بود، بعد از چند وقت یه سری زدم به اینترنت که درباره درجه دیجیتالی و دمای طبیعی بدن سرچ کنم که دیدم الناز عزیز توی نی نی پیج یه تاپیک گذاشته با موضوع دعا برای شفای بیماران.

یک لحظه فکر کردم سریع باید برم و از دوستانم تقاضا کنم که برای تو هم دعا کنن. مثل اینکه این تاپیک رو برای من گذاشته بودن.خیلی خوشحال شدم.واقعا به دعا از همه چیز بیشتر نیاز داشتم.

رفتم و تقاضا کردم که برای تو هم صلوات بفرستن.بابایی طاها گفته بود ایشالا که تا شب اهورا حالش خوب بشه.الناز و مامان مهزیار و خیلی های دیگه هم گفتن که ما حتما دعا میکنیم.

شاید باورت نشه ولی تا شب دیگه نه تب داشتی نه بالا آوردی و خلاصه اینکه حالت خوب شد عزیزم.

باورم نمیشد که خوب شدی آخه خیلی حالت بد بود و فکر میکردم که به این زودیها هم از شر این ویروس راحت نمیشی.

از همه برو بچه های نی نی پیج ممنون هستم .خیلی خوبه که این تاپیک ها رو بذاریم و از حال هم باخبر بشیم و برای بیماران دعا کنیم.چون حتما مفید خواهد بود.

امیدوارم دیگه نه تو ، نه هیچ کوچولوی دیگه ای مریض نشید.

به امید سلامتی همه بیماران ، مخصوصا مهناز جان، مامان فاران کوچولو.
تاریخ : 19 اردیبهشت 1393 - 07:25 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1278 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر

اهورا و سفر به مشهد مقدس

سلام به همه نی نی ها و مامان و باباهای مهربونشون. مامانی و بابایی نذر کرده بودن که منو ببرن امام رضا. برای همین هم، بعد از جشن تولد یکسالگیم، به همراه مامان بزرگ راهی سفر مشهد شدیم. خیلی دوست داشتیم که توی حرم عکسای زیادی بندازیم ولی اجازه بردن دوربینو نمی دادن. فقط چند تا عکس مامانی با موبایل گرفت.

بعد از زیارت به سمت طرقبه رفتیم و چند ساعتی رو توی چالیدره گذروندیم.

مامانی در کنار مامان بزرگ

 

اهورا در حال خوردن بیسکوییت های بای

مامانی : خیلی خیلی خوشحالم که تونستیم بریم مشهد.توی صحن امام رضا ، وقتی اهورا توی بغلم بود و کنار رضا ایستاده بودم ، باورم نمیشد که بعد از این مدت کوتاه به خواسته هامون رسیدیم و این فرشته  ناز الان پیش ما هست.لحظه باورنکردنی و شیرینی بود.

به امید سلامتی همه نی نی های عزیز مخصوصا اهورای من و رضا


تاریخ : 12 اردیبهشت 1393 - 20:30 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1307 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر