اهورا جون این ماهی کوچولو رو خیلی دوست داره. هر وقت که می بینتش هیجان زده میشه و اگه توی روروئک باشه سریع میاد طرفش. راستی چند وقتی هست یه چیزایی میگه. خیلی با مزه و شیرین حرف میزنه. بزرگتر که شد حتما از اهورا می پرسیم که چی می گفته.
اهورا جونم تازگیها خیلی حساستر شده و همش دلش می خواد بهش توجه کنیم .توی هر حالتی که باشیم ، انتظار داره حواسمون بهش باشه و نگاش کنیم وگرنه ناراحت میشه. با صداهای خوشگلی که با دهنش در میاره در واقع ما رو صدا می زنه و می خواد منظورش رو بفهمونه.به تلوزیون هم زیادتر توجه میکنه مخصوصا موقع غذا خوردن چشماش به تلوزیونه .ولی وقتی نزدیک تلوزیون و کامپیوتر میشی می خوای با دستتای نازت بگیریشون و هیجان زده میشی.
راستی مامانی ،سوپ اصلا دوست نداشتی 2-3 تا قاشق به زور خوردی .ولی خدا رو شکر فرنی رو میخوری. سرلاک موز هم خیلی دوست نداری.فعلا همون فرنی رو سعی می کنم منظم بهت بدم.
شبا خیلی بی حوصله میشی اصلا نمی تونیم آرومت کنیم .هرکاری که من و بابایی می تونیم انجام می دیم تا سرگرم بشی ، بازی می کنیم ، می چرخونیمت ، باهات حرف میزنیم ، شعر می خونیم، نمی دونم هرکاری که از دستمون برمیاد انجام میدیم تا تو پسر گوگولی مگولی خوشگل سرگرم بشی و غر نزنی.راستی معلومه که رانندگیت خیلی خوبه .با اینکه خیلی وقت نیست توی روروک میشینی ولی خیلی قشنگ و حرفه ای حرکت میکنی و دور میزنی و وقتی که جایی گیر میکنی خودت می تونی بیای بیرون و مسیرت رو عوض کنی.
خلاصه اینکه حسابی شیطونی میکنی و ما هم سرگرم میشیم.
راستی 5شنبه با خاله زهرا و عمو محمد رفتیم فرحزاد.هرچند تو بیشتر خواب بودی ولی خوش گذشت .تو هم بچه ی خوبی بودی و دوست داشتی.
قربونت برم که اینقدر ناز و بامزه ای عزیزم