امروز 22 تیرماه سال 1392 هست.
اهورا جونم امروز 3ماهه که به دنیا اومدی و خونه ی ما رو پر از شادی کردی.
با اومدنت هیجان و شادی و البته سختی رو به همراه آوردی.وقتی این متن رو میخونی ناراحت نشو مامانی،سختی به خاطر بی تجربه گیمون هست که برامون پیش اومده.
اگر برای نگهداری تو دست تنها نبودیم مطمئن هستم که روزهای بهتر و راحتتری رو با هم می گذروندیم.
همین الان هم من چندین بار تو رو خوابوندمت ، اما تو شیطونی و دوباره بیدار شدی. الان هم دوباره بیدار شدی و گریه میکنی.
متاسفانه دل دردت اصلا بهتر نشده.با اینکه 3 ماهه شدی ولی هیچ تغییری نکرده. تازه یه سری عادتهای بدتر هم پیدا کردی.
چند وقته خیلی بد شیر میخوری و هی سرت رو میکشی عقب و گریه میکنی. برای شیر دادنت خیلی اذیت میشم مامانی.نمی دونم چرا اینجوری میکنی . به هر دکتری هم گفتم فایده نداشته.
بدخوابیت هم که بدتر شده .با هزار زحمت باید شبها بخوابی. بابایی خیلی خسته میشه .اینقدر تو رو می گردونه توی خونه تا گیج بشی و بخوابی.
اینها سختیهایی هست که از بدشانسی برای ما پیش اومده .اگر این دل دردا و نفخ رو نداشتی خیلی پسر آروم و خوبی بودی.
الان هم ناز و خوب و خوش خنده هستی.حتی بعضی وقتا بین گریه کردنات و غرغر کردنات، وقتی بابایی باهات حرف میزنه میخندی.
تازگیها خیلی شیطون تر شدی عزیزم. خیلی صداهای خوشکلی رو با دهنت درمیاری. یه عالمه حرف میزنی ب.
وقتی پوشکت رو عوض می کنیم یه سری حرفا می زنی و شیطونی می کنی، وقتی ناراحتی و می خواهی اعتراض کنی که چرا من رو بغل نمی کنید یه سری حرفای دیگه می زنی .تازگیها جیغ هم می کشی.خیلی جیغای نازی میکشی.
خلاصه اینکه خیلی توی ارتباط برقرار کردن پیشرفت کردی .خیلی وقتا منظورت رو به ما می فهمونی.
ای کاش این دل دردات و شیر خوردنت هم بهتر میشد.امروز برای معاینه ختنه می ریم پیش دکتر. دیروز عصر هم یه کمی گریه کردی ولی فکر کنم دیگه خوب شده باشه.
این چند روز به خاطر ختنه خیلی اذیت شدی .من و بابایی هم که دیگه هیچی .اصلا خواب درستی نداشتیم آخه قطره ی استامینوفن ایندفعه اصلا روی تو اثری نداشت .همش بیدار بودی و می خواستی شیر بخوری. من که دیروز دیگه خیلی حالم بد بود واقعا ضعف داشتم . دست بابایی درد نکنه .خیلی زحمت کشید .دیروز اون همش از تو نگهداری کرد.
امیدوارم که روزهای آینده و ماههای آینده همگی با خوشی و سلامتی برای تو عزیزم در پیش باشه و یه کمی از مشکلات کمتر بشه تا با آرامش بیشتری بتونیم این روزهای تکرار نشدنی رو بگذرونیم.
راستی یه چیزی رو یادم رفت بنویسم.
چند روزه که ابروهات داره کم کم رنگ میگیره و شکل و حالت خودش رو پیدا میکنه.مژه های نازت هم که 2 هفته ای هست بلند شده و چشمات رو خوشکل تر کرده. همین.