اهورا جون سلام مامانی.
من همین الان نوشته ی زیبای بابایی رو خوندم .در حالی که چشمام خیس از اشک خوشحالی مهربانی بابایی بود ، قلبم سرشار از نور داشتن تو بود.
وجودت باعث افتخار و بوجود آمدن عشق و دوستی شدیدتری بین من و بابایی شده .
قلم من به زیبایی قلم پدرت نیست ، ولی از خوندن نوشته ی زیبایش سرشار از شوق و شادی شدم.
خیلی دوست داشتم برای سال جدید برایت پیام زیبایی بدم ولی مامان بزرگ 2شب پیش اومد و الان هم خاله زهرا اینجاست.
من نتونستم سراغ وبلاگ بیام .ولی دیشب دیدم بابایی داره با کامپیوتر کار می کنه حدس زدم توی وبلاگ تو هست.
الان هم خیلی وضعیت راحتی ندارم و نمی تونم درست و حسابی درباره ی حال و هوای این روزا برات بنویسم.
الان که بابایی رفت سرکار منم اومدم سراغ وبلاگ تو.آخه خوابم نمیاد.
می بینی چه بابای مهربون و خوبی داری پسرم. واقعا زیبا برات نوشته بود.
از همینجا من از زحمات بی پایان بابایی رضا ، تشکر می کنم و امیدوارم به زودی پاداش تمامی این محبتهایی رو که به من و تو می کنه به دست بیاره.
مامان جون من تو وضعیت خوبی ننشستم ، نمی تونم زیاد پای کامپیوتر باشم.
نوروز رو به تو اهورای کوچولوی خودم و همسر عزیزم رضا جون تبریک می گم . تنها آرزوم از خدا سلامتی شما دو نفر و شادی و خوشحالی هر سه نفرمون هست.