سلام اهورا جونم.
امروز روز پرهیجانی هست.آخه حسابی برف اومده.اینجا خیلی خشکل شده.من از صبح که بابایی رفت سرکار از ساعت 6 بیدارم. بابایی موقع رفتن من رو صدا زد و گفت که برف اومده.منم دویدم کنار پنجره و بعد چندتا عکس گرفتم. اما خیلی دوست داشتم می رفتم توی برف. آخه امسال تو هم با منی.دوست داشتم تو رو می بردم توی برفا. بلاخره هم رفتم توی بالکن و یه عالمه عکس گرفتم.
اگه بابایی زود بیاد می ریم برف بازی.البته اگه حالم خوب باشه.
امیدوارم سال دیگه هم یه چنین برفی بیاد و سه تایی با هم بریم برف بازی.
ای کاش همیشه ،هرروز و هر ساعت در زمستان برف می بارید
تا شاخه های لخت درختان چون عروسی زیبا ،قبای سفید و تمیز بپوشند
ای کاش هرروز و هر ساعت که تو می روی برف می بارید
تا چشمانم جای پای تو را دنبال می کرد
ای کاش همیشه آسمان ، انسان را مهمان مرواریدهایش می کرد
تا چشمانمان به سفیدی و پاکی آشنا می شد.
این یه نی نی هست که اومده پارک جلو خونمون داره برف بازی می کنه