اهورا

اهورا جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن دارد

موتور سواری

*****************اهورای گل و گلاب ، 14 ماهه شد********************

 


تاریخ : 25 خرداد 1393 - 01:24 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1296 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

اهورای 14 ماهه و ناناز

سلام اهورای عزیزم

امروز 13 ماه و 28 روزه شدی.

الان توی گهواره خوابیدی و منم دارم از فرصت استفاده میکنم و فیلم می بینم وبه سایتی که خاله زهرا داده سر میزنم .نی نی سایته که درمورد یه مطلب خنده دار صحبت کردن.

بابایی هم خوابیده اون اتاق.

این روزا خیلی خیلی ناز نازی و شیطون بلا شدی. مخصوصا با اون دندون خوشکلی که دراوردی و جیگرطلا شدی.

از جمعه که آش دندونی پختم دندون بالایی سمت چپت بیرون زده.

اینقده خوشگله که نگو و نپرس

ظهرا حسابی سر ناهار خوردن اعصاب مامانی رو خورد میکنی

اصلا غذا که نمیخوری فقط کثیف کاری میکنی همه خونه رو غذا میریزی ولی هیچی نمیخوری.

آخر شبا هم که برنامه داریم برای خوابوندنت.

همش قل قل میخوری و اینور و اونور میری تا اینکه بلاخره خسته بشی و بخوابی.

صبح ها که بیدار میشی یه دفعه ای یه چیزی میگی و حرف میزنی .

یه کلمه های خوشگلی میگی که نمیدونم معنیش چیه.

بعدشم زودی میگی لامپ رو روشن کنم.

بعد از اون که شیر خوردی هم یاد کارتون میفتی و میگی کاتون کاتون....

قربون اون صدای قشنگت برم من.

چند وقته ترانه های خاله ستاره رو برات میذارم که حسابی عاشق اونا شدی و هرروز 3-4 بار باید ببینیشون.

چند روزه که وقتی آب معدنی میبینی یا تشنه هستی قشنگ میگی آب

درست مثل ما تلفظ میکنی عزیزم.

با کارتهای کودک نخبه هم حسابی بازی میکنی و خیلی دوستشون داری.

قورباغه که میبنی صداشو درمیاری.اعضای بدنت رو هم که کاملا میشناسی..

و خیلی چیزای دیگه که بعدا میگم.

راستی 22 خرداد یعنی 5شنبه این هفته که ماهگرد تو هست،تولد خاله زهرا هم هست. اون جمعه که خاله زهرا و محمد اومده بودن خونه ما تو حسابی با روروئکت پاهاشون رو له کردی شیطون.ولی در کل خوش گذشت.خیلی دوست داری دور و برت شلوغ باشه.

راستی یادم رفت بگم که بوس و ماچ رو هم بلد شدی وقتی میگیم اداشو در میاری لبای نازت رو غنچه میکنی ولی خجالت میکشی من رو بوس کنی.پاهات رو میاری بالا و میگی بوس کنید .من و بابایی هم پاهات رو بوس میکنیم. واه واه چه پسر لوسی ی ی ی

این عکسا هم از دندونای نازت گرفتم و همینطور از شونه زدن موهات



تاریخ : 21 خرداد 1393 - 02:25 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 899 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

اهورا

اهورا


تاریخ : 14 خرداد 1393 - 23:07 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1145 | موضوع : فتو بلاگ | 9 نظر

سپید دندان

 

اول از همه عکسی که هفته پیش از دندونای سفید و خوشگل اهورا گرفت

 

این عکسها هم مربوط میشه به اهورا با موهای افشون و خوشگلش

این عکسها هم مربوط میشه به بعد از کوتاه کردن موهای اهورا جونم به صورت ناشیانه و عجله ای توسط مامانی و همینطور کارتون دیدن اهورا

 

 

اینجا اهورا جونم دیروز صبح تازه از خواب بیدار شده بود و حسابی صورتش پف کرده بود جیگیلی میگیلی من قربونش برم


تاریخ : 12 خرداد 1393 - 22:02 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1380 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

اهورا ، عشق موتور

اهورا ، عشق موتور


تاریخ : 09 خرداد 1393 - 07:25 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1040 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

اهورای شیرین زبون

 

سلام به اهورای قشنگم

پسر عزیزتر از جانم، روز به زور بزرگتر و شیرین تر میشی و همچنان من و رضا رو از داشتنت خوشحال تر و مغرور تر میکنی.

اهورای عزیزم ، این روزها روزهای دوست داشتنی برای مامان و بابا هست.

اونم به دلیل این هست که تو پسر نازنینم لحظه های خوشی رو برای ما بوجود میاری.

هرچند سختیهای زیادی هم وجود داره.آخه دندونای خوشگلت داره درمیاد.اونم حالا که 13 ماه و 13 روزه هستی.

ولی چقدر که این دندونای نازت یا همون مرواریدات سفید و خوشگل هستن.سفیدیش از زیر لثه هات مشخصه.

برای این موضوع هست که خیلی اذیت میشی و من و بابایی رو هم حسابی کلافه میکنی.ولی کاری نمیشه کرد باید منتظر باشیم.

هرروز که میگذره تو عاقل تر و شیطون تر میشی و خرابکاری های جدیدی انجام میدی .

ولی چندتا کار خوب و بامزه هم بلد شدی.

مثلا اینکه همش دوست داری بری بالای مبل و ماشین بازی کنی.

صدای ماشین رو درمیاری و ماشین بازی میکنی که خیلی صدات ناز و خوشگل میشه.

عاشق موتور شدی.وقتی توی خیابون یا تلوزیون موتور میبینی صدای موتور هم درمیاری.

عاشق هواپیما هم هستی وقتی صداش میاد گوش میکنی و اشاره میکنی که ما هم گوش کنیم و بگیم هواپیما.

عاشق مستند حیات وحش هستی .دوست داری من و بابایی هم بشینیم و باهات نگاه کنیم و توضیح بدیم.

پرنده هم خیلی دوست داری توی آسمون که میبینی ذوق میکنی.

ماه رو هم توی آسمون میشناسی و نشون میدی.

وقتی تلوزیون خاموشه کنترلش رو میگیری جلوش و میگی کارتون.

خاله زهرا برای تولدت فلش کارت و سی دی های کودک نخبه رو هدیه داده.از وقتی بابایی باهات اعضای بدن رو کار میکنه خیلی بهتر اعضای بدنت رو میشناسی و همش رو بلد شدی شیطون بلا.

گوش – دماغ- زبون-چشم-مو پا – دست رو میشناسی و نشون میدی.

از روی فلش کارت هم که میبینی مال خودت رو نشون میدی.مخصوصا زبون خوشگلت رو که درمیاری خوردنی میشی.

تاب تاب عباسی هم دوست داری .وقتی من میخونم تو هم آهنگ صدات رو مثل من میکنی و میگی تا.............

وقتی مسجد یا تلوزیون اذون پخش میکنه تو هم ادای اذون و قرآن خوندن رو در میاری و آواز میخونی.

البته این با آوازخوندنت فرق داره. وقتی یکی آواز و ترانه میخونه یه جور دیگه آواز میخونی.

چند تا سوت هم داری که بلدی سوت بزنی باهاشون.

مدتی هست بهت شیرین گندمک میدم که خیلی دوست داری.بستنی هم دوست داری .

دیگه اینکه همچنان غذا نمیخوری با اینکه یکسالت شده.ولی تقصیری هم نداری دندون نداری که غذا بخوری توی گلوت گیر میکنه.

خداکنه زودتر دندون دربیاری و به غذا هم اشتها نشون بدی خوشگلم.

دیگه اینکه خیلی چیزا رو هم یادم نیست اگه یادم اومد میام برات مینویسم.

این چند تا عکس رو که از اهورا جون زدم مربوط هست به بوستان نهج البلاغه و دریاچه خلیج فارس


تاریخ : 04 خرداد 1393 - 05:34 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 980 | موضوع : وبلاگ | 11 نظر

روز پدر مبارک

بابایی دوستت دارم

بابای خوب و نازنینم به اندازه تمام دنیا دوستت دارم .

هیچوقت مهربونیهات رو فراموش نمیکنم حتی وقتی بزرگ شدم ، مرد شدم و تونستم با پاهای خودم راه برم و بدوم.

هیچوقت یادم نمیره که چقدر من رو بغل میکردی و راه میبردی تا آروم بشم و بخوابم

هیچوقت یادم نمیره چقدر من رو نوازش کردی و برام شعر خوندی تا آروم بشم

چشمای قشنگت هیچوقت از چشمام دور نمیشه حتی وقتی که تمام زیباییهای جهان هم مقابل من باشن

از طرف پسرت، اهورا

 

*****************************************

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛
و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی
که اگر بدانی … چه کسی ،
کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛
“پدرت”را می پرستیدی …
.


تاریخ : 22 اردیبهشت 1393 - 00:36 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1023 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

شکرانه

شکرانه

سلام اهورای عزیزم،پسر نازنینم

اهورای جونم الان یک سال و بیست و هفت روزه هستی
چند روز بود که خیلی خیلی حالت بد بود.

به تشخیص دکتر سیستانی بیماری ویروسی گرفته بودی.خیلی به تو و همینطور به من و بابایی سخت گذشت.

برای اولین بار تب شدید داشتی .به طوری که به 38.3 رسیده بود.همینطور حالت تهوع شدید و استفراغ های بدی داشتی .روزی 4-5 بار بالا میاوردی خیلی هم زیاد و بدجور بالا میاوردی .خودت هم گریه میکردی آخه میترسیدی.

وقتی هم تب میکردی با استامینوفن اصلا پایین نمیومد.خلاصه اینکه بیماری بدی بود.من و بابایی خیلی ترسیده بودیم و نمیدونستیم چیکار کنیم.آخه دکتر روز اول گفت اگه یه بار دیگه بالا آوردی باید سرم بزنی.

به هیچ وجه آب و مایعات و آب میوه هم نمیخوردی فقط و فقط شیر میخوردی.

پریروز ظهر خیلی ناراحت بودم و بلاخره تونستم تو رو بخوابونم .چون از صبح چند بار بالا آورده بودی و همش بیقرار بودی.

واقعا اعصابم به هم ریخته بود، بعد از چند وقت یه سری زدم به اینترنت که درباره درجه دیجیتالی و دمای طبیعی بدن سرچ کنم که دیدم الناز عزیز توی نی نی پیج یه تاپیک گذاشته با موضوع دعا برای شفای بیماران.

یک لحظه فکر کردم سریع باید برم و از دوستانم تقاضا کنم که برای تو هم دعا کنن. مثل اینکه این تاپیک رو برای من گذاشته بودن.خیلی خوشحال شدم.واقعا به دعا از همه چیز بیشتر نیاز داشتم.

رفتم و تقاضا کردم که برای تو هم صلوات بفرستن.بابایی طاها گفته بود ایشالا که تا شب اهورا حالش خوب بشه.الناز و مامان مهزیار و خیلی های دیگه هم گفتن که ما حتما دعا میکنیم.

شاید باورت نشه ولی تا شب دیگه نه تب داشتی نه بالا آوردی و خلاصه اینکه حالت خوب شد عزیزم.

باورم نمیشد که خوب شدی آخه خیلی حالت بد بود و فکر میکردم که به این زودیها هم از شر این ویروس راحت نمیشی.

از همه برو بچه های نی نی پیج ممنون هستم .خیلی خوبه که این تاپیک ها رو بذاریم و از حال هم باخبر بشیم و برای بیماران دعا کنیم.چون حتما مفید خواهد بود.

امیدوارم دیگه نه تو ، نه هیچ کوچولوی دیگه ای مریض نشید.

به امید سلامتی همه بیماران ، مخصوصا مهناز جان، مامان فاران کوچولو.
تاریخ : 19 اردیبهشت 1393 - 07:25 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1289 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر

اهورا و سفر به مشهد مقدس

سلام به همه نی نی ها و مامان و باباهای مهربونشون. مامانی و بابایی نذر کرده بودن که منو ببرن امام رضا. برای همین هم، بعد از جشن تولد یکسالگیم، به همراه مامان بزرگ راهی سفر مشهد شدیم. خیلی دوست داشتیم که توی حرم عکسای زیادی بندازیم ولی اجازه بردن دوربینو نمی دادن. فقط چند تا عکس مامانی با موبایل گرفت.

بعد از زیارت به سمت طرقبه رفتیم و چند ساعتی رو توی چالیدره گذروندیم.

مامانی در کنار مامان بزرگ

 

اهورا در حال خوردن بیسکوییت های بای

مامانی : خیلی خیلی خوشحالم که تونستیم بریم مشهد.توی صحن امام رضا ، وقتی اهورا توی بغلم بود و کنار رضا ایستاده بودم ، باورم نمیشد که بعد از این مدت کوتاه به خواسته هامون رسیدیم و این فرشته  ناز الان پیش ما هست.لحظه باورنکردنی و شیرینی بود.

به امید سلامتی همه نی نی های عزیز مخصوصا اهورای من و رضا


تاریخ : 12 اردیبهشت 1393 - 20:30 | توسط : فاطمه مامان اهورا | بازدید : 1322 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر